امروز دوشنبه 05 آذر 1403 http://tmoshaver.cloob24.com
0
چگونه والدینی مقتدر باشیم؟

آموزش 5 مهارت عمده ی فرزندپروری بر اساس یک الگوی یادگیری ساخت دار به والدین کمک می کند تا بر مسائل و چالشهای موجود میان والد _ فرزند فائق آیند.

مهارت اول: ترغیب

این مهارت باعث افزایش اعتماد به نفس  (حرمت خود) در کودکان می شود و باعث ایجاد اعتماد میان والد _ کودک می شود. تاکید این مهارت بر اهمیت بیان علاقه والدین به اعتماد فرزندانشان می باشد.گام های ترغیب عبارتند از:

1_ به آنچه که دوست دارید توجه کنید.

والدین باید به دقت به فرزندشان نگاه کنند و رفتار او را مورد بررسی و مشاهده قرار دهند. و در مقابل کارهای خوب کودکان از آنها قدردانی کنند. برای کودکان دانستن اینکه مورد پذیرش والدین قرار گرفته اند، سود زیادی در بر خواهد داشت. والدین می توانند از عبارت هایی نظیر «او خودش لباس هایش را انتخاب می کند.»، «او سعی می کند تختخوابش را مرتب کند»، یا «فرزند من با برادر کوچکش، با مهربانی صحبت می کند.» استفاده کنند.

گاهی لازم است که والدین با دقت یک رفتار مثبت و کمک رسان را از جنبه های ناکام کننده و عصبانی کننده ی آن تفکیک کنند. به عنوان مثال: هنگامی که کودکی به منظور کمک کردن برای جمع کردن ظروف و شستن آنها، ظرف آب را به کف زمین می ریزد، والدین باید با وجود ایجاد درهم ریختگی، احساس کمک رسانی کودک را بازشناسی کرده و از تشریک مساعی او قدردانی کنند. بنابراین والدین می توانند بگویند: «من میفهمم که چقدر فرزندم دوست دارد تا بخشی از تمیز کردن سفره ی شام را بر عهده بگیرد.» به یاد داشته باشید که می توان آبی را که روی زمین ریخته با یک اسفنج تمیز کرد، ولی برای احساس آسیب دیده کاری نمی توان کرد.

بهترین زمان برای استفاده از ترغیب، هنگامی است که کودک شروع به انجام کاری می کند که والدین خواهان انجام آن هستند، این کار به تداوم تحول جنبه های مثبت کودک کمک می کند.

2_ به چگونگی احساسی که دارید توجه کنید.

همه ی والدین طیف وسیعی از احساسات را به هنگام تربیت و پرورش فرزندانشان تجربه می کنند. همچنین آنها ممکن است برای جدا کردن احساساتی نظیر هیجان یا رضایت از احساس ناکامی یا اضطراب دچار مشکل شوند. بنابراین به خود یک دقیقه وقت بدهید تا به چگونگی احساس خود فکر کنید و روش مثبتی را برای بیان احساس خود به فرزندتان پیدا کنید.

«من دوست دارم تو را ببینم که....»، «من احساس شادی، غرور، رضایت و آسودگی می کنم، وقتی...»، بیان احساساتی نظیر «من احساس خوبی دارم»، «من احساس بدی دارم» به کودکانمان کمک می کند تا احساساتشان ا در مورد تلاش، موفقیت و تحقق اهداف خود مشخص کنند.

3_ احساس خود را بیان کنید. مثلا بگویید:«من احساس می کنم که شما....»

هنگامی که به کودکان می گوییم به کارهای خوبی که انجام می دهند توجه داریم، آنها یاد می گیرند که از بهترین رفتارهایشان قدردانی کنند. کودکانی که با خودشان راحت هستند و احساس ترغیب شدن دارند، فرصت خود شکوفایی بالایی دارند. والدین باید آنچه را که می بینند و چگونگی احساس خود در مورد آن کار را بیان کنند و سعی کنند که صادقانه و به طور خاص و خالص عمل کنند. به عنوان مثال بگویند: «از اینکه کتابت رو به برادرت دادی تا بهش نگاه کنه خوشم اومد.»، «لذت می برم وقتی می بینم که داری دویدن با قدم های منظم رو یاد می گیری.»، «خیلی خوبه که می بینم داری از نقاشی کشیدن لذت می بری.»

4_ به چگونگی پاسخ دادن فرزندتان توجه کنید.

قسمت مهم این گام، توجه والدین به واکنش های فرزندشان می باشد. بعضی از بچه ها ممکن است کنجکاو، برخی خجالتی و برخی مظنون باشند. اکثر بچه ها از بذل توجه والدین به آنها و وقت گذاشتن آنها برای تبادل کلامی، راضی و خشنود هستند.

دقت داشته باشید که:

 _ ترغیب باید متناسب با رفتار باشد.

 _ به هنگام ترغیب نباید افراط یا تفریط شود.

 _ باید به هنگام ترغیب رفتار مطلوب را توصیف کرد

_ به هنگام ترغیب باید از برچسب زدن تا حد امکان اجتناب شود.

نتایج:

کودکان یاد می گیرند تا برای آن چیزی که هستند و آن چیزی که انجام می دهند، ارزش قائل شوند. والدینبرای پرورش و رشد نقاط قوت کودکان ارزش قائل می شوند و نقاط قوت آنها را کشف می کنند.

یک والد اولین و مهم ترین معلم هر کودک است. کودکان از والدینشان اطلاعات مهمی را در مورد خودشان کسب می کنند. باور و رفتار کودکان نسبت به خودشان به میزان زیادی تحت تاثیر واکنش های والدینشان قرار دارد. هنگامی که والدین به فرزندانشان اعتماد می کنند، کودکان اعتماد به نفس پیدا می کنند.

در مجموع بچه هایی که احساس خوبی نسبت به خودشان دارند، احساس خوبی هم نسبت به دیگران دارند و به آسانی با آنها ارتباط برقرار می کنند. آنها به یادگیری مهارت های تازه علاقه دارند و بهتر می توانند با چالش های زندگی کنار بیایند.

«ترغیب» مهارت اجتماعی شدن ارتباط با خود و دیگران است.والدین، با استفاده از ترغیب یاد می گیرند که از توانایی های فرزندشان قدردانی کنند. ترغیب به والدین، راهی را برای بیان احساسات خوبشان نسبت به فرزندشان ارائه می دهد. همچنین این مهارت ها به والدین کمک می کند تا تلاش های فرزندشان را علی رغم اشتباهاتی که در رفتار یا یادگیری از آنها سر می زند، بازشناسی کنند.

والدین با کسب این مهارت، نسبت به نقاط قوت و توانایی های خود نیز هوشیار می شوند و وقتی مورد ترغیب دیگران قرار واقع می شوند، نسبت به خودشان احساس بهتری خواهند داشت.

مهارت دوم: تو می توانی

فنونی راهنما هستند که طی 4 گام یادگیری می شوند. مهارت «تو می توانی» به والدین یاد می دهد تا رفتارهای قابل پذیرش را به کودکانشان بیاموزند.

این مهارت به والدین یاد می دهد که چگونه رفتار فرزندانشان را هدایت کنند. با استفاده از پیام های دوستانه و مثبت نظیر «این کار را امتحان کن»، «این کار را انجام بده»، «اینو داشته باش» والدین به به فرزندانشان یاد می دهند که به شیوه ای مناسب عمل کنند.

گفتن «لباسهاتو رو زمین پخش نکن» یا «جای لباس توی کشو است» به جای «لباس هایت را بردار و آنها را در کمد آویزان کن» به کودکان اطلاعات لازم را برای انجام کاری که از آنها انتظار می رود، ارائه نمی دهد. مهارت «تو می توانی» برای والدین این امکان را مهیا می سازد تا به شیوه ای مناسب و سازنده برای رفتار فرزندشان محدودیت هایی قائل شوند. استفاده زیاد از کلمات منفی نظیر «نه»، «نباید» «توقف کن»، «حذفش کن» باعث کاهش اثربخشی کلامی، به فرزندان می شود. هنگامی که عصبانی هستید یا طاقتتان تمام شده است، یا وقتی که کودک مشغول به عمل در آوردن ایده ای است، استفاده از کلمات منفی سودی در بر نخواهد داشت. به جای آن بهتر است از کلمات محکم و مثبت مثل «بله، تو می توانی به جای این کار،...را انجام دهی.» استفاده کنید.

مهارت «تو می توانی» باعث می شود تا کودکان خلاقیت و کنجکاوی را بدون عبور از مرزهای ایمنی و احترام به دیگران، کسب کنند. همچنین این مهارت، کمک می کند تا محیط خانواده، حمایت کننده تر و مثبت تر باشد. عنوان کردن کارهایی که فرزندتان می تواند انجام دهد، به جای کارهایی که نباید انجام دهد، به کودک یاد می دهد تا در مورد روشهای جایگزین کردن رفتار فکر کنند و این اولین گام برای فرایند حل مسئله ی خلاق است.

همچنین یکبار گفتن یک خواسته باعث ضمانت اجرایی و اطاعت کودک می شود. والدین نیاز به صبوری بیشتری به هنگام آموزش روشهای جدید به فرزندشان دارند.

1_ به کاری که نمی خواهید فرزندتان انجام دهد، توجه کنید

هنگامی که متوجه می شوید فرزند شما کاری را با عصبانیت یا با خشم انجام می دهد یا به فردی دیگر یا چیزی صدمه می زند، قبل از هر واکنشی، لحظه ای تامل کنید، ببینید می خواهید کدام رفتار کودک را تغییر بدهید. البته شکی نیست که در صورت در خطر بودن کودک، بدون فوت وقت باید وارد عمل شوید.

2_ به فعالیت جایگزینی که فرزندتان می تواند انجام دهد، فکر کنید

به فعالیت هایی فکر کنید که از کنش فعلی فرزندتان که قصد تغییر آن را دارید، مناسب تر و ایمن تر هستند. انتخاب فعالیت های جایگزینی که حاوی حداقل تغییر باشند، یکی از موفقیت آمیزترین فنون این گام است. والدین باید به فرزندان خود بیاموزند که چگونه نیاز به فعالیت و تخلیه ی هیجان و انرژی خود را به شیوه ای مناسب و کارآمد هدایت کنند. برای موقعیت هایی که به طور مکرر ناکام کننده هستند، می توانید از راهنمایی های دیگران استفاده کنید.

3_ به فرزندتان بگویید که چه کاری را می تواند انجام دهد

از کلامی دوستانه و محکم برای بیان خواست خود به فرزندتان استفاده کنید، استفاده از کلمه ی «باشه؟» یا سئوالی نظیر «دوست داری به جای اینکار، این یکی را انجام دهی؟» به کودک فرصت انتخاب را نمی دهد که با شما مشارکت داشته باشد و دچار گیجی می شود. به جای این کار منظور خود را به صورت صریح بیان کنید. به عنوان مثال بگویید:«بالا و پایین پریدن روی تخت خطرناک است، شما می توانید به حیاط بروید و آنجا بازی کنید»

سعی کنید جمله ی خود را با اطمینان و احترام بیان کنید تا اثربخشی آن بیشتر شود. برای کودکانی که مقاومت می کنند، از تماس چشمی و بیان آرام و آمرانه همراه با حفظ آرامش و صراحت استفاده کنید تا توجه کودک را به خود جلب کند.

4_ در صورت لزوم به فرزندتان کمک کنید

اگر فرزندتان ببیند که شما در انجام فعالیتی، به اندازه ی کافی به او توجه دارید و او را کمک می کنید، با شما همراهی خواهد کرد. می توانید به او بگویید:«شما بروید و بیرون بازی کنید، من هم لباس می پوشم و می آیم تا کمی با هم بازی کنیم.»

توجه داشته باشد:

 _ «تو می توانی» مهارتی است که هنگامی که شما نمی خواهید کودکتان فعالیتی را که مشغول به انجام آن است، ادامه دهد، از آن استفاده کنید.

_ اهمیت استفاده ی زیاد از «بله» و حداقل استفاده از «نه».

_ آنچه ارزشمند است، تبدیل اشتباهات به تجارب یادگیری است.

 _ «پرت کردن حواس» یکی از روشهای کارآمد برای جلب توجه کودک به فعالیت مورد نظر و دوری از فعالیت در حال انجام است.

مهارت سوم: انواع انتخاب

مهارت انواع انتخاب در کنار «ترغیب» و «تو می توانی» به رشد مشارکت پذیری کودک _والد کمک می کند. هنگام واگذار کردن مسئولیت به کودکان، گزینه های انتخابی به والدین کمک می کنند تا اضطراب ناشی از احساس لزوم کنترل بر هر موفقیت، آنها کاهش یابد و کودکان این فرصت را پیدا می کنند که مسئولیت پذیری شخصی و تصمیم گیری فردی را یاد بگیرند و گامی در جهت استقلال بردارند.

می توان گزینه های انتخاب را به صورت «تو می توانی این کار را انجام دهی یا می توانی آن کار را انجام دهی، کدامیک را انتخاب می کنی؟» باشد. فرزندپروری مسئولیتی است که با سهیم کردن خانواده در تصمیم گیری باعث قدرتمند شدن خانواده می شود. هنگامی که اعضای خانواده برای حل و فصل عدم توافق موجود، تلاش می کنند، آنها به حس احترام، اعتماد و حمایت از یکدیگر دست می یابند و این کمک می کند تا پایه ی خود_انظباطی در کودک بنا شود و کودک پذیرش مسئولیت تصمیم گیری در زندگی را یاد می گیرد.

سن و میزان پختگی کودک تعداد گزینه های مورد نظر و میزان تناسب آنها را تحت تاثیر قرار می دهد. هر قدر سن کودک کمتر باشد، والد باید کنترل و دخالت بیشتری را برای راهنمایی کودک در این فرایند بکار ببرد.در حالی که به فرزندان دارای سنین بالاتر باید فرصت های بیشتری برای افزایش حس مسئولیت پذیری و مقاومت در برابر گزینه های محدود کننده داده شود.

در صورتی که بخواهید فرزندتان را در شرایط انتخاب قرار دهید دو موقعیت پیشنهادی باید به گونه ای باشند که هر کدام را انتخاب کند شما به مقصود خودتان برسید. مثلا: مادر باید بگوید:«خودت میروی به حیاط یا من به زور ببرمت»، «توی استکان شیر می خوری یا توی لیوان؟» که در هر دو حالت، رفتن به حیاط و خوردن شیر اجباری است، ولی نحوه ی اجرای آن انتخابی است. تن صدای پایین، حفظ آرامش و لحن قاطعانه تضمین کننده ی اجرای موفقیت آمیز این شیوه می باشد.

1_ به فرزندتان کمک کنید تا مساله را درک کند

ممکن است کودک از اینکه برای دیگران مشکلی ایجاد کرده است، آگاه نباشد. بنابراین مشخص کردن مشکل به صورت واضح و روشن اولین گام حل مساله است. به عنوان مثال می توانید به فرزندتان بگویید «داره دیر می شه، وقتشه که لباسهای مدرسه تو بپوشی» انتقادات کلی در این مهارت جایی ندارند و باید از آنها اجتناب شود و اشاره به موارد جزئی بیشتر کارساز است. مواردی نظیر: «تو هیچ وقت قبل از عمل کردن، فکر نمی کنی.» سودی ندارد. برای برقراری ارتباط با انتظارات خود، می توانید مساله را با هم حل کنید. با این کار، پیام تحت اللفظی که شما به فرزندتان می دهید عبارت است از اینکه «ما می توانیم، این مورد را با احترام متقابل حل و فصل کنیم.»

2_ خودتان و فرزندتان به دو یا چند گزینه مستدل فکر کنید

این گام، مرحله ی بارش فکری است. این فرایند را با این پرسش از فرزندتان ترغیب کنید: «تو فکر می کنی ما چکار می تونستیم بکنیم؟» و فهرستی از همه ی نظرات و عقاید جمع آوری کنید و موارد مستدل و مورد پذیرش دو طرف را جدا کنید. اگر فرزندان در این مرحله مشارکت فعال داشته باشند، بعدها تبدیل به کودکانی خلاق و دارای توانایی حل مساله بالا خواهند شد. در اینجا هم باید روشنفکری و انعاف پذیری خود را حفظ کنید و با دقت به انتخاب های خود و گفتن کلمه ی «نه» فکر کنید. «آیا درست است که به فرزند هشت ساله ام اجازه بدهم تا خودش لباس هایش را انتخاب کند؟» در نهایت حداقل بر سر دو گزینه به طور متقابل (دو طرفه) توافق کنید. البته شما می توانید تعداد گزینه ها را به حداقل برسانید. یعنی به جای اینکه کودک را در شرایط انتخاب 100 نوع لباس موجود در فروشگاه قرار دهید. با در نظر گرفتن معیارهایی نظیر فصل، جنس، هزینه و... او را در شرایطی قرار دهید که در مقابل انتخاب 3_2 گزینه قرار بگیرد و از میان آنها با توجه به معیارهای جزئی تر مانند مدل، رنگ و نرمی، بهترین انتخاب را داشته باشد.

3_ فرزندتان را مجبور کنید تا یکی از گزینه ها را انتخاب و آن را اعلام کند

حالا که نهایتا بر سر دو گزینه به طور متقابل توافق کرده اید، باید بدانید که فرزندتان با بیان گزینه ی مورد نظرش ارتباط کلامی برقرار می کند که بیانگر پذیرش ادامه ی کار است. اطمینان حاصل کنید که تصمیم اخذ شده هم برای شما و هم برای فرزندتان شفاف و صریح است. از او بخواهید دلایل انتخابش را یکبار دیگر مرور کند. مثلا به او بگویید:«خوب، تو گفتی چه چیزی در انتخاب این لباس به تو کمک کرد؟»

4_ به فرزندتان کمک کنید تا انتخاب خود را عملی کند

انتخاب تنها بخشی از راه حل است. مسئولیت پذیری به معنای آن چیزی است که قصد انجام آن را دارید.«من برای کمک به تو چه کاری می تونم انجام بدم؟» با بیان این جمله می توانید به فرزندتان اطمینان دهید که حاضر به ارائه ی اطلاعات اضافی و سایر حمایت ها برای عملی کردن انتخاب او هستید. اگر هنوز مشکلی وجود دارد و متوجه آثار تردید در چهره ی فرزندتان شدید، توصیه می کنیم آرامش خود را حفظ کنید و روی موضوعاتی تمرکز کنید که باعث کاهش احساس هر گونه خشم، عصبانیت یا ناکامی در شما و فرزندتان شود، می توانید دوباره از گام یک مربوط به مهارت سوم شرو کنید و یا از مهارت دیگری استفاده کنید. مثلا می توانید به فرزندتان بگویید: «بیا یکبار دیگه نقاط ضعف و قوت لباسها را در نظر بگیریم، ببینیم آیا دوباره همین انتخاب را می کنی؟ تصور کن تازه وارد فروشگاه شده ایم، چکار خواهیم کرد؟»

نتیجه

«انواع انتخاب» به فرزندان این مهارت را اعطا می کند که یاد بگیرند تا با در نظر گرفتن مهارت های مستدل تصمیم بگیرند. این مهارت باعث می شود که در کودک میل به استقلال تحریک شود.

مهارت چهارم: خود مهارگری

هنگامی که والدین به طور کار آمد هیجان های خود را مهار می کنند، فرزندانشان هم یاد می گیرند تا به همین شیوه عمل کنند. روشی که والدین برای مدیریت خود در شرایط انفجاری (عصبانیت بیش از حد) به کار می برند، الگویی برای فرزندانشان می شود تا به هنگام خشم یا اندوه از آن الگو تبعیت کنند. بنابراین خودمهارگری چیزی است که همه ی والدین به آن نیازمندند. خودمهارگری روشی برای کمک به والدین است تا از وارد کردن صدمه به فرزندشان اجتناب کنند. با کسب خودمهارگری، والدین خواهند توانست تا با فرزندانشان به شیوه هایی موثر حتی در لحظات تنش زا، تعامل کنند. مثلا وقتی کودک ما شاهد است که به نظر خیلی عصبانی می آییم، خشم خود را فرو بخوریم و سکوت کنیم و چند دقیقه ای از او بخواهیم محیط را ترک کند تا کنترل خود را دوباره به دست آوریم و روشن است که افراد هنگامی که زندگی دارای شرایط تنش زا نظیر محیط های خانوادگی پر تنش، جامعه ی ناسالم، فقر اقتصادی و فقر سلامت باشند، قدرت مهار خود را از دست می دهند.

بدرفتاری های کودکان هم یکی از عوامل سلب خودمهارگری والدین است. بنابراین استفاده از فنون خودمهارگری به والدین کمک می کند تا دیگر به شیوه ای تکانشی رفتار نکنند. وقتی که بزرگسالان نسبت به علائم ناکامی آگاهی کسب کنند، خواهند توانست تا پاسخ های اولیه از دست دادن مهار خود را آرام کنند و برای پاسخ های جایگزین رفتاری به منظور ارائه پاسخی منطقی اقدام کنند.

خشم، هیجان پایه ای است که هر کسی آن را می فهمد. می توان به افراد آموزش داد که چگونه خشم خود را بدون آسیب زدن به خود یا دیگران مهار کنند.

1_ به پیام های بدنی که بیانگر از دست دادن خودمهارگری است، توجه کنید

هیجان های شدید باعث تغییر محیط شیمیایی بدن می شوند. بدن تحت چنین شرایطی مانند یک آتشفشان عمل می کند و فشار ناشی از آن را می تواند منجر به انفجار شود.

خشم، بدون خودمهارگری، قبل از اینکه از وقوع آن آگاه شوید می تواند منجر به انفجار شود. بنابراین والدین باید نسبت به نشانه های بدنی نظیر مشت شدن دستها، فشرده شدن فک ها یا ساییدن دندانها به هم، یا احساس تنش در ماهیچه های شکمی یا تغییر تن صدا یا گره شدن دستها، حساس باشند. در مواقع دشوار زندگی نظیر عدم مشارکت فرزندان در فعالیت های جمعی و دیر کردن، هر کس نشانه های شخصی مرتبط با خشم را دارد. آنچه حائز اهمیت است شناسایی این پیام های بدنی به صورت اولیه است تا بتوان با شرایط دشوار به موقع و به طور موثر مواجهه نمود.

2_ به روش های خودمهارگری فکر کنید

هنگامی که پیام های بدنی به شما هشدار می دهند، داشتن برنامه به شما کمک می کند که خونسردی خود را حفظ کنید و کنترل خود را مجددا به دست آورید. داشتن برنامه ریزی از قبل باعث رهایی از افتادن در دام احساسات و کاهش احساساتی نظیر ناکامی و درماندگی می شود.

برای خودمهارگری می توانید از دو شیوه استفاده کنید: یکی استفاده از روشهای خودمهارگری بدون ترک موقعیت و دیگری استفاده از روشهای خودمهارگری همراه با ترک موقعیت.

به عنوان مثال: وقتی نمی توانید موقعیت را ترک کنی می توانید تا ده شمارش کنید و چند نفس عمیق بکشید، با خودتان صحبت کنید و به خودتان یادآوری کنید که «شرایط شما مناسب است.» و هنگامی که می توانید موقعیت را ترک کنید، می توانید درباره ی مشکل خود با یک دوست قابل اعتماد صحبت کنید و یا مکان ساکتی را پیدا کنید، به یک موسیقی آرامبخش گوش کنید و یا برای قدم زدن بیرون بروید.

3_ یک روش را انتخاب کنید و با استفاده از آن خودمهارگری را تقویت کنید

شرایط متفاوت نیاز به انتخاب های متفاوت دارند. اهمیت این گام آن است که برای انتخاب کردن فرصتی ایجاد کنید و قبل از فکر کردن، واکنشی نشان ندهید. ممکن است مدتی طول بکشد تا آرام شوید. می توانید به خود فرصت استراحت کوتاهی بدهید و با خود بگویید که «من آنقدر ناراحتم که در حال حاضر نمی توانم این شرایط را مدیریت کنم. وقتی احساس آرامش کنم، به این مساله رجوع خواهم کرد.» و هنگامی که آرام شدید، برگردید و از گام چهارم این مرحله شروع کنید.

4_ تصمیم بگیرید که چگونه با فرزندتان رفتار کنید

هنگامی که احساس آمادگی کردید، خواهید توانست به سایر مهارت هایی که کسب کرده اید فکر کنید و ببینید از آنها چگونه می توانید برای شرایط کنونی استفاده کنید. به عنوان مثال می توانید از مهارت «انواع انتخاب ها» استفاده کنید، یا درباره ی مساله صحبت کنید.

در اینجا سعی کنید باورهایی که معمولا موجبات خشم را در شما فراهم می کنند را پیدا کنید. فکر کنید که چرا این شرایط شما را ناراحت کرده و انتظار دارید چه شرایطی ایجاد شود، که به شما کمک کند تا بر خشم خود غلبه کنید.

می توانید به فرزندتان فعالانه گوش کنید تا نظراتش را به خوبی جویا شوید. این فرآیند می تواند به رفع موقعیتی که به نظر می رسد کنترل آنها دشوار است کمک کند و برای اینکار می توانید از مشارکت فرزندانتان هم بهره بگیرید.

گاهی گوش دادن به دیگران و درک چگونگی احساس آنها، می تواند به شما کمک کند تا رفتار خود را درک کنید و در نتیجه احساس خشم خود را تخفیف دهید.

نتیجه:

خودمهارگری، مهارتی است که با استفاده از آن می توانید به پیام های بدنی خود که بیانگر از دست دادن خودمهارگری است، توجه کنید.

 _ فرزندان با خودمهارگری شما یاد می گیرند که چگونه احساساتشان را کنترل و مدیریت کنند.

 _ والدین یاد می گیرند که هیجان های قوی خود را مهار کنند.

مهارت پنجم: توجه به احساسات

توجه به احساسات، مهارتی برای ایجاد همدلی است. این مهارت به افراد کمک می کند تا احساسات سایرین را شناسایی کنند. همچنین شناسایی احساسات، به صحبت کردن در مورد هیجان های مذکور با فردی دیگر که با توجه کامل گوش می دهد، کمک می کند.

توجه به احساسات، مهارتی برای تمرین بذل توجه به فردی دیگر و گوش دادن به احساسات اوست. یک والد (پدر/مادر) می تواند به فرزندش کمک کند تا یاد بگیرد که اهمیت احساسات خود را با استفاده از این مهارت درک کند. اختصاص دادن زمانی برای گوش کردن به صحبت های فرزندتان به این معنا نیست که با او موافق هستید. بلکه نیازمند آن است که شما حق کودک برای داشتن احساسات را بپذیرید. هر چند که احساسات مذکور با احساسات شما متفاوت باشند.

از آنجا که میان چگونگی احساس کودک با چگونگی رفتار او رابطه وجود دارد، این مساله حائز اهمیت است که به مشاهده ی تعامل آنها با سایرین و کنش آنها بر روی خودشان بپردازیم. برای برخی از والدین جدا کردن روش احساس خودشان از آنچه که فرزندانشان بیان می کنند، دشوار است. چالش مهارت حاضر آن است که والدین خودشان را کنار گذاشته و با دقت گوش بدهند تا چگونگی احساس فرزندشان را بشنوند.

توجه به احساسات یک مهارت انعکاسی است. خودتان را به مثابه ی آیینه ای ببینید که به فرزندتان کمک می کنید تا او خودش را و هیجان هایش را با وضوح بیشتری درک کند. مثلا به او بگویید:«به نظر عصبانی می رسی؟» یا «کمی کم حوصله به نظر می آیی؟». توجه به احساسات، به کودکان این شانس را می دهد که بتوانند با صدای بلند فکر کنند. و به کودکان می آموزد که به خودشان و به احساسات دیگران احترام بگذارند. این مهارت، اهمیت احساسات، حق آنها برای داشتن این احساسات و ارزش آنها برای نوع بشر را شناسایی می کنند. این مهارت به والدین هم کمک می کند تا نسبت به هیجان های خودشان احساس مسئولیت کرده و احساس راحتی بیشتری کنند.

1_ به حرف های فرزندتان گوش کنید و او را تماشا کنید

به کودک، به کنش او، کلمات و زبان بدن او توجه کنید. به صورت فرزندتان نگاه کنید و به تن صدای او توجه کنید. اعمال کودک بیش از کلمات او درباره ی چگونگی احساس او صحبت می کنند. در جستجوی سرنخ هایی باشید که بیانگر احساسات باشند. اگر فرزند شما برای نرفتن به مدرسه بهانه ای می تراشد، به عنوان مثال دل درد صبحگاهی یا از معلم به جای مدرسه شکایت می کند، باید متوجه شوید که جایی از کار مشکل دارد.

2_ به کلماتی فکر کنید که بیانگر احساس فرزندتان باشد

کودکی که می گوید: «من دیگه هیچوقت به مدرسه برنمی گردم» ممکن است عصبانی، وحشت زده یا خجالت زده باشد. توجه به احساسات عبارت است از یادگیری نام احساس، شناسایی هیجان (شادی، عدم شادی، یا تنهایی، خشم پنهان شده یا ناکامی).

کودکی که احساس دلسردی یا وحشت می کند، ممکن است برای سایر کودکان قلدری کند. در حالی که کودک وحشت زده یا دلسرد دیگری ممکن است به شیوه ای آرام یا با خجالت با سایرین روبرو شود. یا کودکی ممکن است در ساعات مشخصی از روز از دردهایی شکایت کند که به نظر اساسی نمی آیند. مثل: دندان درد یا دل درد.

3_ فکر کنید که چرا فرزند شما ممکن است احساسی اینگونه داشته باشد

مشخص کردن علت اینکه چرا کودکان احساسات ویژه ای دارند، نیازمند کار تشخیصی است. فکر کنید که شما چه احساسی داشتید، اگر معلمتان به شما گیر می داد، فکر کنید که شما چه احساسی داشتید، اگر اتفاق مشابهی برای شما می افتاد و به راه هایی فکر کنید که فرزندتان برای مدیریت موقعیت های مشابه از آنها استفاده خواهد کرد. سعی کنید که چگونگی احساس فرزندتان را با توجه به سن او در نظر داشته باشید. هر سنی دارای چالش های ویژه ی خود است و تحول و بزرگ شدن هر کودکی به شیوه ی خاص خود او انجام می شود. لازم است که با بررسی اتفاقات دور و نزدیک، علل مختلف تغییر حالت فرزندمان را مورد رسیدگی قرار داده و فرضیاتی را جهت آزمون در نظر بگیریم. شاید دردهای او به علت دلتنگی، از دست دادن یک دوست ف اضطراب جدایی، مهاجرت و تغییر مکان و... باشد.

4_ عقاید خود را به همراه فرزندتان مورد بازبینی قرار دهید

شما می توانید از کلمات، برای نشان دادن درک خود از موقعیت استفاده کنید: «می فهمم که الان چقدر عصبانی هستی.» یا در جستجوی توافق باشید:«به نظر میرسه که کاملا ناامید شدی، چون تو می خواستی که بعد از مدرسه با احسان به خانه برگردی، درسته؟»

انتظار نداشته باشید که همیشه به درستی احساس کودکان را حدس بزنید. گاهی اوقات کودک از اینکه هیچیک از حرف های شما مفید واقع نشده، یا درست نبوده، ناراحت می شود. در چنین مواقعی، فقط در مکان حضور داشته باشید و به همه ی چیزهایی که او نیاز دارد گوش کنید. نشستن در کنار کودک یا در آغوش گرفتن او و یا ضربه زدن به پشت او باعث برقراریارتباط و انتقال نگرانی شما نسبت به کودک و توجه شما به کودک می شود. این حمایت خاموش اما گاهی مهم در فرآیند ایجاد ارتباط درک مساله و شناسایی مواردی است که بعدها به وجود می آیند.

به نظر نمی رسد که مهارت «توجه به احساسات» یک مهارت حل مساله باشد. دادن فرصت به بچه ها برای صحبت کردن در مورد هیجان های قوی خود، فضا را شفاف می سازد تا بتوان برنامه های لازم برای مدیریت ناراحتی (پریشانی) را تدارک دید. گاهی اوقات نیازی نیست راه دوری بروید، کودک شما می تواند از مساله ی به ظاهر کوچکی در رنج باشد. مثلا ناراحتی او ناشی از بی توجهی شما به نوع تغذیه ی او در مدرسه و احساس خجالتی که در مدرسه تجربه می کند، باشد.

نکته: توجه به احساسات مهارتی است که به هنگام توجه به هیجان های شدید فرزندتان باید از آن استفاده کنید.

منبع:

جان بزرگی،مسعود،نوری،ناهید،آگاه هریس،مژگان.(1390).آموزش اخلاق، رفتار اجتماعی و قانون پذیری به کودکان. تهران:ارجمند.